مارس 15, 2015
Kaveh Yazdifard’s invitation is awaiting your response
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
ژوئیه 20, 2012
زندگی روی دور تند
شغلِ جدید،
آدمای جدید،
اختیارات جدید،
فرهنگ سازمانی و ارزشهایِ جدید،
زمانبندیهایِ جدید،
دغدغههای جدید،
شیوهی زندگیِ کاریِ جدید،
سیستمهایِ جدید،
رسالتهایِ سازمانیِ جدید،
خیلی از اطرافیان، تغییر رو در اینسطح – از یه صنعت به صنعتِ دیگه- نمیپسندن؛ بههرحال سابقهی کاری یکی از معانیش ایناه که آدم روابط زیادی پیدا میکنه، شناخته میشه، و نوبتش میشه که درسازمان رشد کنه. تغییر بهنظرِ من اما، بهذات مثبتاه، مگر اینکه خلافش ثابت بشه.
اگرچه اینتغییرات بههماینجا ختم نشد، و در بدو ورودم، در سرتاسرِ سازمانِ پیشین و فعلی، از سطوحِ پایین تا مدیرعامل، خوب و بد، ادامه پیدا کرد.
باز اما، بعد از 30 سال زندگی، هنوز درسهایِ ساده و سخت هستند، که از بین لحظاتِ عجول اینروزها خیلی تازه و جدیدن، و این بزرگترین فایدهی تغییره:
- اینکه بتونی هماینطور که نشستی بین آدمها، ذهنت رو پرواز بدی تا بره بالا، از اون بالا نگاه کنی آدما رو و سازمان رو، اشکالاتی رو که اون پایین خیلی طبیعیاه و بهش عادت کردن (کردین) خوب ببینی؛ که عادت نکنی، تهنشین نشی.
- اینکه بتونی بفهمی بهتعداد آدمای روی زمین، روشهایِ ارتباطی وجود داره و پیدا کردنِ اون فاصلهی تعادل از هنر آدمای بزرگاه.
- آدما پیچیدهتر از اونی هستن که بشه درموردشون قانون و قاعده درآورد. هر سازمانی اقتضایات خودش رو داره. صادر کردنِ قوانین مدیریت، بهخصوص وقتی به رفتار سازمانی نزدیک میشیم بههماین اندازه شکننده و بیفایده میشه.
این درسا ادامه دارن، با سرعت هرچه تمامتر. و من اینوسط، باید بهاندازهی تمام لحظهها تمرکز داشته باشم و برایِ ثبت این حجم دانش تجربی از هر وسیلهای استفاده کنم.
جون 4, 2012
لِیلِی، گامِ پنجم
روز با تمامِ دغدغهها و پیچیدگیهایش پایان یافته و شب پیش روست. شب باید مجالی باشد برایِ رهایی و آرام گرفتن. ما به داستانی تسکیندهنده نیاز داریم که دوربراند افکار مشوش روز را، که آرام بخشد ذهنهایِ آشفتهمان را و راحتی باشد، مر جانِ آزردهمان را.
و چهگونه داستانی را بهگوش بنشینیم آیا؟ همم، داستانی آشنا، داستانی به غایت دیرین و درعینحال جدید؛ حکایت کهنهی عشق.
دوعاشق برنیمکتی درپارک نشسته، شانه به شانهی هم، دست در دستِ یکدیگر، زیر نورمهتاب. زن، بهزبان میآید: «جان، مرا دوست میداری؟» و مرد درپاسخ: » نیک میدانی که دوستت دارم، دلبندم» و ادامه میدهد: «دوستت میدارم بیشاز آنچه زبان توان گفتنش را داشته باشد. تو روشنای زندگیِ منی، آفتاب منی، ماه و ستارههایِ من. تو همهچیز منی، بیتو دلیلی نیست بودنِ مرا.»
و باز سکوت، همچنان که دوعاشق، نشسته برنیمکتی در پارک، شانه به شانه، دست در دستِ هم، زیرِ نور مهتاب. و بارِ دیگر زن بهسخن آمد: «جان، عشق من تو را چهاندازهست؟» و مرد درپاسخ: «عشقِ من تورا چهاندازهست؟ همهی ستارگانِ آسمان را که بشماری، تمامِ آبهای اقیانوسها را، با قاشقِ چایخوری، دانههایِ شنرا برلبِ ساحل، ناممکناست، نه؟» و ادامه داد: «آری و اینچنین ناممکن است که بگویمت، عشق تو مرا تا به چه حد است؟»
«عشق تو برایِ من فراتر است از آسمانها، فروتر است از اعماقِ هادس*، و گستردهتر است از کل زمین. همهچیز را نهایتیاست، مگرعشقِ تو مرا.»
و باز سکوت، همچنان که دو عاشق نشسته بررویِ نیمکتی در پارک، شانه به شانه، دست در دست یکدیگر، زیر نور مهتاب.
بار دیگر صدای زن شنیده شد که به او گفت: » جان، مرا ببوس». و مَرد، همآنطور که به او نزدیک میشد، لبانش را با بوسهای گرم بر لبان او فشرد.
* خدایی از خدایان یونان، منسوب به عالم زیرِ زمین
Einstein on The Beach – Knee Play 5
لِیلِی، گامِ پنجمِ – اپرایِ «اینشتین بر ساحل»
موزیک و شعر از فیلیپ گلَس
ترجمه: کاوه یزدیفرد
سپتامبر 22, 2011
آب شیرین + آب شور + باکتری = انرژی تجدید پذیر
در بین آخرین مقالات نشریههای علمی الکترونیک و کاغذی، همآیشهای علمی و مهندسی و اخبار رسانهها، هر روز مقالات زیادی دربارهی آخرین دستآوردها و ابتکارات برایِ تولید انرژی پیدا میشوند. دغدغهی بشر در تامین نیازِ روزافزونش به سوخت، غذا و از آنها ملموستر فضای زندگی، عطش او را برایِ کشف منابع و روشهای جدید قابل درکترمیکند.
مجلهی الکترونیکیِ وایرد ساینس، در مقالهای جدید، بار دیگر از اختلاف پتانسیل بین دو محلول غلیظ (یوندار) و رقیق، بهعنوان منبعی سالم و پایدار برای تولید انرژی نام میبرد، با این تفاوت که در این فرآیند، از باکتریهایِ خاصی استفاده شده و درمقابل از نقشِ عنصر هیدروژن، بهعنوانِ یون متحرک، چشمپوشی شده است.
اساس کارکردِ این فرآیند، همآن واکنش الکتروشیمیایی کلاسیک در سلول الکتروشیمیایی با حضورِ محلولهای رقیق و غلیظ، در دو سوی غشای نیمهتراواست ( که یونها را از خود عبور داده، ولی امکانِ انتقال حلالها را نمیدهد). اختلاف پتانسیل ناشی از حرکتِ یونها از محیط غلیظ به رقیق، اگرچه اندک است، اما بهصورت شبانهروزی و بدون محدودیت قابل استفاده است. تنها راهِ افزایش این اختلاف پتانسیل، استفاده از چندین سلول الکتروشیمیایی بهصورت سری بوده، که بهخاطرِ هزینهی بالای غشای نیمهتراوا، در عمل، این روش را از نظر اقتصادی امکانناپذیر میکند.
این جایی است که باکتریها وارد میدان می شوند. هنگامی که یک منبع دلخواه از مواد آلی، در اختیار باکتریها قرار گیرد، باکتریها الکترونهای مورد نیازِ خود را با اکسید کردنِ کربنها و تبدیل انرژی به آتپ (ATP)، منبعِ اصلیِ ذخیرهی انرژیِ سلول، بهدست میآورند. اما این باکتریها میبایست به نحوی از الکترونهای بهدست آمده رها شوند. اگر پذیرندهی الکترونِ راحتی در اختیار نباشد، به سراغ سایرِ پذیرندههای الکترون میروند، حتا اگر خارج از فضای سلول باشد. باکتریها را به یک الکترود آویزان کنید، تا الکترونشان را به درون آن برانند.
در حالیکه اینروش هم بهتنهایی بازدهی پایینی دارد، دانشمندان با ترکیب هردو روش، با استفاده از 5 سلول الکتروشیمیایی بهصورتِ سری، که آنودِ سلولِ آخری متصل به باکتریاست، و با استفاده از استات (Acetate) بهعنوانِ مادهی آلی، به بازدهی مناسبی، دستیافتند. بهطوریکه انرژی کلِ ناشی از یونیزهشدنِ هیدورژن، بهحدودِ 35٪ از انرژی ورودی از طریقِ استات رسید.
در مقابل نکتهی منفیِ اینروش، که کاتودهای پلاتینی نسبتن گران مورد نیاز آن هستند، دانشمندان نشان دادند در صورت استفاده از گونههایِ باکتریاییِ مناسب، میتوان بهجای استات، از مواد آلی متنوعی، حتا مانندِ ضایعات کشاورزی و پسآبهای انسانی نیز استفاده نمود.
مِی 2, 2010
درفش – 7
اختلاف بین واژهی مناسب و واژهی نسبتن مناسب، مانند اختلافِ بین «مهتاب» و «شبتاب» است.
مارک توِین
“The difference between the right word and the almost right word is the difference between lightning and a lightning bug.”
– Mark Twain
درفش – 6
چه اعجابانگیزست که برای شروع اصلاح دنیا، حتی مجبور نیستی لحظهای درنگ کنی.
اَن فرنک
“How wonderful it is that nobody need wait a single moment before starting to improve the world.”
Anne Frank
آوریل 27, 2010
درفش – 5
ستارهها، تپهها، درختان، پرندگان، جیرجیرکها و آدمها، هرکدام دنیای خودشان را دارند و حال آنکه همهشان بههم مرتبطند. تنها بهشرط برانگیختن این حس یگانگی با طبیعت است که میتوان مدافع زندگی ماند.
اکتاویو پاز، سخنرانی دریافت جایزهی نوبل ادبی 1990
“Stars, hills, clouds, trees, birds, crickets, men: each has its world, each is a world, and yet all of these worlds correspond. We can only defend life if we experience a revival of this feeling of solidarity with nature.”
Octavio Paz in his acceptance speech for the Nobel Prize in Literature (1990)
درفش – 4
بههنگام نوشتن نمیاندیشم؛ هیچکس نمیتواند دو کار را در آن واحد و بهخوبی انجام دهد.
I never think when I write. Nobody can do two things at the same time and do them both well.
Don Marquis
ژانویه 30, 2010
Virtual-Real Tehran
هنوز هم روی دیوارها شعار می نویسند؛ حتی دیوارهای گالری ها.
این نمایشگاه به یاد مهدی سحابی برگزار شده است و در مقدمه کاتالوگ نمایشگاه آمده است:
فقط لحظهای از گذشته؟ نه، شاید خیلی بیشتر از این؛ چیزی که چون در گذشته و در حال مشترک است از هر دو بسیار اساسیتر است. چه بسیار بارها که از زندگی واقعیت دلسردم کرده بود زیرا در زمانی که با آن رویارو میشدم تخلیم، که تنها وسیله لذت بردنم از زیبایی بود، بموجب این قانونِ ناگزیز که فقط چیزی را میتوان مجسم کرد که غایب باشد، نمیتوانست با واقعیت سازگار شود……اما همین که صدایی یا بویی را که در گذشته شنیده بودی دوباره، در آنِ واحد در حال و در گذشته بشنوی، صدا و بوی که واقعی است اما فعلی نیست، آرمانی است اما انتزاعی نیست…… یک دقیقه آزاد شده از بند زمان انسان آزاد شده از بند زمان را در درونمان باز میآفریند تا آن دقیقه را حس کند.
سپتامبر 2, 2009
استاد عزیز ما – 2
استاد عزیز ما پس از آن که بازاریابی رو در دو عامل جلوهگری و عشوهگری خلاصه کرد، عشوهگری رو به صورت «جلوهگری برای هدف خاص» تعریف نمود و مدعی شد:
چشم قشنگ است ولی خب چشمک یک چیز دیگهست